دل من مرده ولی شوق شهادت دارد...

دل من مرده ولی شوق شهادت دارد...
طبقه بندی موضوعی

رنجنامه...

دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ب.ظ

آخرین مقاله من که در روزنامه وزین وطن امروز و سایت وزین سمعک نیوز منتشر شده:

از حوالی ظهر روز عید قربان تا الان که شروع به قلم فرسایی کرده ام و معلوم نیست تا چند وقت دیگر قلوب میلیون ها مسلمان که نه، دل های میلیاردها انسان، دردمند از حادثه منا است. حادثه ای که در جریان عمل رمی جمرات اتفاق افتاد و گفتم معلوم نیست تا چه مدتی باعث حزن قلب های مردم دنیا شود. این که می گویم معلوم نیست از آن بابت است که انسان ها متفاوتند و میزان حزن آن ها بسته به شرایط مختلفی دارد. برای یکی به مدت زمان لایک خوردن پست تسلیتشان در شبکه های اجتماعی، برای یکی به مدت هفت یا چهل روز از درگذشت فلان فامیل، و برای آنان که منتظر بوده اند به ازای هر بار نگاه به عکس حاجی ناکام و یا دیدن عکس کعبه یا از آن زیباتر، شنیدن روضه حج ناتمام ارباب در روز عرفه...

فاجعه بسیار عمیق است و من اصلا بنا ندارم به اصل موضوع بپردازم. پرداختن به اصل موضوع بیش از آنکه در حد قلم من باشد، حدی است بر گردن مسئولان که از حق نگذریم خیلی جاها آنچه از دستشان برآمده انجام داده اند و عده ای هم کارهای مهمتری دارند که فعلا بنای پرداختن به آن را ندارم و الا در این شرایط سر و صدای نیویورک نرفتن بیش از پست تسلیت دادن بود. بگذریم... روی سخنم در رابطه با گوشه ای مغفول مانده در انبوه حوادث اخیر است. در حالی که "همه" داشتند پیام تسلیت می دادند و این "همه بودن" را انصافا تاکنون کمتر لمس کرده بودم تا آنجا که از "آرمان و شرق" بگیر تا "کیهان و همین وطن"، از حزب حرف و حدیث دار "اتحاد ملت" بگیر تا "جبهه پایداری" و بالاخره "همه ای" که این بار واقعا "همه" بود، جماعتی در فضای مجازی راه افتادند و گفتند: "حقشان بود. می خواستند پول به عرب ها ندهندو الخ..."

چند سالی هست که بحث سفرهای زیارتی و حتی این اخیرا اطعام عزادارن حسینی بهانه ای برای خرده گرفتن و گهگاهی هم خالی نماندن عریضه برای عده ای مریض شده است. دیگر همه ما با این سخنان الفت گرفته ایم که "حالا به جای حج رفتن به فلان فقیر کمک می کرد، چه می شد؟" یا "این همه هیئت و سینه زنی و هزینه، آخرش چه می شود؟" "حالا اگر به جای مسجد، اینجا پارک می ساختند بهتر نبود؟" و همه ما گاهی اوقات صدق این سخنان را تایید می کنیم و البته این سخنان شاید در بعضی جاها هم درست باشد اما به این سوال ها باید پاسخ داد که چرا هیچ کس جلوی مسافران مثلا آنتالیا نمی ایستد و نمی گوید چرا به جای آنجا رفتن به فکر گره گشایی نیست. چرا به کسانی که ممکن است برای یک عروسی هزینه یک حج را صرف فیلم برداری مراسمشان کنند-سایر هزینه ها به جای خودش- نمی گویند کذا و کذا. چرا خیلی از همین افراد از جمعیتی که چند وقتیش در دفاع از سگ های ولگرد تجمع برگزار کردند، خرده ای نگرفته اند؟  و هزاران سوال دیگر که اگر پرسیده می شد امروز عده ای گرگ صفت مرگ دردناک ضیوف الرحمان را به تمسخر نمی گرفته و طلبکارانه نمی گفتند: حقشان بود. اما سکه مرگ انسانیت در جامعه ما روی دیگری هم دارد. شاید آن روز که عده ای در قالب جر زنی سیاسی خود شعار "نه غزه، نه لبنان" سر دادند در به وجود آمدن این مسئله موثر باشند، هرچند امروز آنچنان که ذکر شد از این مصیبت گریبان چاک دهند. زمانی که در برابر گلوله خوردن جوان فلسطینی و مبارز لبنانی ذهن مردم را آکنده از "به ما چه!" کردید، امروز باید در برابر مرگ شهادت گونه هموطنانمان بشنویم: "حقشان بود". زمانی که نه فقط مسلمان بودن را که انسانیت را فدای سیاست بازی کردید، می بایست امروز میوه کرم خورده بی تفاوت بودن را که نه، شادی از مرگ هموطنان را بچینید. آری، این بذر نامیمون زمانی کاشته شد که عده ای با قرار دادن ایرانی بودن در برابر عرب بودن، حیوان بودن را نشر دادند...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی